نوشته های روی دیوار

توضیح دیگر بی توضیح...برویم سر اصل مطلب

نوشته های روی دیوار

توضیح دیگر بی توضیح...برویم سر اصل مطلب

  • ۰
  • ۰

 

ایرانیان باستان دورانی طولانی را پیرو مکتب زروان بوده اند. مکتبی آریایی و بسیار قدیمی که برمبنای ارتباط میان زمان وفضا بر سرنوشت انسان شکل گرفته بود. زروان ها معتقد بودند اینکه در چه مکان و درچه زمانی قرار گرفته باشی لحظه های زندگی و سرنوشت برایت رقم میخورد.

گرچه بسیاری معتقد هستند زروان یکی از مکاتب زرتشتی میباشد, اما اعتقاد زروان ها به اینکه حتی اهورامزدا و اهریمن نیز از  قائده جهان شمول زمان/فضا مستثنی نیستند, و تحت تاثیر نیروهای زروان قرار دارند, به این مکتب رنگی انقلابی یاحداقل خارج از قائده زرتشتیسم بخشیده است که قابل تامل است. اندیشه زمان وفضا در میان آریائیها جایگاه والایی داشته و دارد, و زروان ها در دوران هخامنشی, و سپس در دوره ساسانیان از این جایگاه رفیع برخوردار بوده اند. اولین نوشته در مورد آنها مربوط به 370 سال قبل از میلاد مسیح میباشد که توسط مورخ یونانی ادموس رودز به آن لقب "دین و اعتقاد ایرانیان به خدای زمان/فضا", بعنوان پدر روشنایی و تاریکی, اهورامزدا و اهریمن, داده شده است.

آریائیها درمقایسه با دیگر اقوام از اعتقادات علمی تری پیروی میکردند. اینکه شما در چه زمانی در چه مکانی قرار گرفته اید دقیقا فراهم آورنده شرایطی است که درآن قرار گرفته اید. زیاد بیربط نیست.
-۲- «زروان زاینده همه چیز است که او را "تقدیر" می نامند».

پس اگر به فال قهوه، ورق، حافظ یا هرنوع فال و هوروسکوپ دیگر اعتقاد دارید، و معتقدید که تقدیر از قبل تعیین شده است و آگاهی شما از آن میتواند در سعادتمندی شما نقش داشته باشد، زروان گری در وجود شما نهادینه است.

زروان یک آئین جهان مادی است که در زمان ساسانیان مبنای تفکر مانوی و اولین تفکر کمونی در جهان را شکل داد، گرچه خود از آن مبرا است. اعتقاد به زمان و فضا و تاثیر آن بر حیات زمینی در هزاران سال قبل از میلاد مسیح شگفت انگیز میباشد. اگر امروز از تئوری نسبیت انیشتن برداشت نمائیم که زمان وفضا در زندگی ما چه نقشی دارد امری عادی بنظر میاید. اما اینکه مردمانی که ما بدوی تصور میکنیم این نقش را قبول داشتند، و تاثیر جایگاه ستارگان بر تعیین تقدیر را ترویج میکردند نمایانگر دیدگاه متفاوت آنها به جهان و هستی بوده است. مهمتر اینکه، اعتقاد به سعادتمندی ازطریق بهره برداری بهینه از سهمی که تقدیر برای ما تعیین نموده، و هیچ چیز مگر اینکه در زمان و مکان مناسب قرار داشته باشیم برای ما میسر نیست، تا به امروز نیز در فرهنگ ایرانی بصورت پنهان با نمادی آشکار باقی مانده است.

گرچه منابعی که در مورد آئین زروان در اختیار داریم بسیار معدود است، هزاره گرایی و باورهای جبری منتج از آن است.  این «خدای زمان» بود که  طرح کیهانی هزاره ها،  نبرد میان اهریمن و اهورمزد را از پیش مشخص کرده بود.  در چنین طرحی، زندگی  بر مدار تقدیرات زروان می گردد و زروان به عنوان خدای زمان، خدای مرگ، خدای داور، خدای نظم و قرارو البته خدای بخت یا سرنوشت، بر همه چیز حاکم است. در کتاب بندهشن آمده است: «زروان پیش از آمدن اهریمن چنین گفت که کیومرث دلاور را به سی زمستان زندگی و شاهی مقدر است.» از تئودر موپسوئستیایی هم نقل شده که به عقیده زرتشت «زوران زاینده همه چیز است که او را "تقدیر" می نامند.»

آئین زرتشت  ممکن است زروان را بعنوان خدای نخست خلقت و حاکم زمان و تاق آسمان بداند، اما از بینش زرتشتی زروان  اکنون یک خدای بی اثراست، و این بی اثری او از زمانی شکل گرفت که او به دو فرزندش (اهورامزدا و اهریمن) فرمانروایی را واگذار کرد.

در این میان شاید بتوان از فردوسی به خوبی یاد کرد که اهورمزد و اهریمن را به‌عنوان دو صادر از زروان معرفی کرده‌است.

سپیـد و سیـاه است هـردو زمـان                                                                                                      پـس یکـدگـرنیـــز هــردو روان

اینکه در اسطوره های آفرینش کهن آمده که  «زمانی که هیچ چیز وجود نداشت، به غیر از تاریکی..» با اسطوره های زروانی که اعتقاد داشتند زروان اول اهریمن را آفرید و سپس اهورمزد را بر او حاکم ساخت همخوان است. «یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچکس نبود». زروان برای پدیدار نمودن جهان اول تاریکی را آفرید و سپس نور را برآن حاکم کرد.

آینکه زروان خدایی خود را در تاریکی شکل داده باشد، با اشاره به عبارت "به غیر از تاریکی" برای آنهایی که در وجود زروان خدای روشنایی را می بینند، سبب دلسردی است.   اما منابع بما میگویند که زروان در تاریکی حکمرانی می کرد  و سپس باز او است که  قلمروی روشنایی را تشکیل می دهد. رایزن اشتاین بر آن است که زروان منحصرا متصل به عالم روشنایی بوده است. پالیس هم این طور می گوید که  جوهره‌ نور در واقع همان زروان است. اما هرگونه نظری که زروان و روشنایی را یکی بدانیم نامعقول است. زیرا این خدای دوجانبه، بر اساس عبارت زادسپرم مبنی بر "اهدای جامه ای خاکستری رنگ از سوی زروان به اهریمن"، او همزمان خدای روشنایی و تاریکی است. به این دلیل که زروان پدر اهریمن و اهورمزد است. پس او "در روشنایی بی کرانه" و "تاریکی بی کرانه" قرار گرفته است.

اسطوره های آفرینش زروان اگر توسط نگارشگران خارجی و از میان لوح نوشته های بابلی و آشوری بدست ما نمیرسید، شاید اکنون از میان رفته بود. آما تقدیر اینچنین نبود. داستان های لوح نوشته ها نقل میکنند که زروان  که با نظم و قانون و میانه روی پیوند دارد.، و عدالت او بیش تر کلامی است تا معنوی (جوهری)، پادشاهی  زمین را به هرکدام از دو فرزندش، یعنی اهورمزد و اهریمن که قرار بود اول زاده شود وعده داد. چون اهریمن اول ظاهر شد، وی در عمل پادشاهی را به او اعطا کرد اما اهورمزد را بر او حاکم کرد.

زروان پدر خوبی و بدی و روشنایی و تاریکی است که به لحاظ اخلاقی هم خوب است و هم بد. اهریمن با آگاه شدن از عهد پدر، دیواره‌ شکم را درید و در مقابل زروان قرار گرفت. او گفت من فرزند تو هستم. یا بر اساس گفته‌ی دیگر منابع گفت من فرزند تو اهورمزد هستم. این شکل اخیراحتمالا استوارتر است، زیرا از زمان زرتشت، اصل بدی با دروغ یکی شمرده می شد. بنابراین طبیعی است که اولین عمل اهریمن این بوده است که به پدر خویش دروغ بگوید. در خلال گفت و گوی آن دو، اهورمزد زاده می شود. پدر که پایبند به پیمان است، پادشاهی عالم را  به اهریمن می دهد ولی می گوید که هورمزد در مرتبه ای بالاتر  قرار دارد و پادشاهی ابدی از آن اوست. بعد زروان "آز" را از نیروی خود، اما از جنس تار و پود اهریمن می سازد و آن را به صورت خرقه یا ابزار کار به اهریمن می دهد.

کارزار و نبرد بین اهورمزد و اهریمن ادامه خواهد داشت  و اهریمن تا یک قدمی پیروزی نهایی پیش خواهد رفت و همه‌ آفریده های هورمزد را به نابودی خواهد کشید. اما با نابودی گیاهان و جانداران، دیوها در قحطی افتاده و به جان هم خواهند افتادند. تا آنجا که دیو آز که اشتهایی سیری ناپذیر دارد به جان اهریمن می افتد و اهریمن از ترس او به ژرفای تاریکی خواهد گریخت و برای همیشه در تاریکی مخفی خواهد شد. دنباله‌ مطلب این است که چون دیو آز هم چیزی برای خوردن نخواهد داشت، نابود خواهد شد و اهورمزد به پادشاهی عالم خواهد رسید. اما معلوم نیست که قلمرو حکمرانی او کجاست؛ زیرا زروان یا زمان بعد از نبرد اهریمن و اهورمزد و نابودی دیو آز که از وجود خودش بود، در زمان بی کران جاری خواهد شد.

اما آیا این بدان معنا است که زروان که از عهد آفرینش تا آخرین صحنه‌ آن  را به مشیت خود تعیین کرده است. بنابراین  مشی و مشیانه و انسان هایی که از نسل آنان پدید آمدند، خواه درست باشند یا نادرست، جزیی از تقدیراو  است، پس نقش جدال اهریمن و امورمزد در این میان چیست؟ تعجبی ندارد که در آیین زروان   زندگی بعد از مرگ یا پاداش و کیفر در جهان دیگر وجود ندارد. چون در آئین زروان اصلا جهان دیگری در کار نیست. پس اگر بپرسیم جایگاه انسان در آیین زروان چیست، می توانیم با اطمینان خاطر بگوییم که  انسان مانند آب و گیاه و جانداران دیگر، محصول راه آفرینش و مشیت زروانی است.

اما جدال ابدی اهریمن و اهورمزد، نیکی و پلیدی، روشنایی و تاریکی چه نقشی در این مشیت دارد؟ زروان ها نقش هر دو را بعنوان فرزندان زمان در زندگی انسان مساوی میدانند. تا بدی نباشد نیکی نخواهد بود، و تا نیکی نباشد بدی معنا ندارد. پس وجود این دوگانگی تعادل زندگی را شکل میدهند. شب است و در پی آن روز آید، و در پی روز شب آید. این بخشی از مشیت زروان است.

به عقیده‌ی بسیاری، نظر بدبینانه نسبت به زن، مشخصه‌ دیگر از کیش زروانی بوده است. در بعضی از صورت های بازسازی شده‌ اسطوره های افرینش در کیش زروانی، "جهی" شریر، یعنی زن بدکاره نخست با اهریمن هم آغوش شد و بعد مرد راستکار یعنی کیومرث را اغوا کرد. اگر چنین باشد، زروانیان بر این باور بوده اند که هوس جسمی زن موجب حضور شر در این جهان است. البته مشخص نیست که این تاثیر دین زرتشتی بر زروان و یا بالعکس است.  بنابراین در آیین زروانی زن موجودی است که با جهی، پیوستگی محکمی دارد. و سرگذشت او با سرگذشت اهریمن پیوند می خورد. همانکه مردان را از راه زهد  باز می دارد. اما چنین پدیده ای در بیش تر ادیان نیز وجود دارد و ناپسندیده است که به آن برچسب زروانی بزنیم.

کیش زروانی پس از ساسانیان و در زمان اسلام نیز به حیات خود ادامه داد، چه هنوز بخشی ازجامعه ایرانیان بدان معتقد بودند و در بین افراد عالی رتبه نیز هواخواهانی داشت. شاید هرج و مرج اواخر دوران ساسانی، و تحت سلطه بیگانه سامی قرار گرفتن  به زروانیان امکان تبلیغ و ترویج و گسترش دوباره‌  آئین خود را داد ، به ویژه که در ایام عسرت و تنگی، گرایش های عرفانی و جبری امکان رشد خوبی پیدا می کند. اعتقاد به اینکه هر اتفاقی جزئی از مشیت الهی است امکان تحمل نابسمانی را تسریح میکند.

آیین اسلام با تاکید فراوان در جای جای قرآن کریم، دوگانه نگری و اعتقاد به مجزا بودن منشا نور و تاریکی را نفی کرده و همه را آفریده‌ی خداوند یکتا  می داند. اسلام انسان را مخلوق خدا میشمرد و زیاده روی  در اعتقاد به تصادفی بودن آمیختگی بدی ها در جهان مادی و عدم اعتقاد به معاد و قیامت را نمی پذیرد. در اسلام، خوبی و بدی، هردو مخلوق خدای خالق  است. و این انتساب انسان به تاریکی و فعل بد است که زشت و ناپسند است؛ نه خلق آن ها توسط خالقی که هرچه را که لیاقت پیدایش داشته است می آفریند.

بهرحال، اینها بخشی از تمدن ناگفته ایرانی است

.....

خدای زمان /فضا.....باورمیکنید این از اعتقادات ماایرانیان بوده است؟

  • ۰۱/۰۸/۱۳
  • بلاگ مهستان وب ماستر

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی