نوشته های روی دیوار

توضیح دیگر بی توضیح...برویم سر اصل مطلب

نوشته های روی دیوار

توضیح دیگر بی توضیح...برویم سر اصل مطلب

  • ۰
  • ۰

 

ایرانیان باستان دورانی طولانی را پیرو مکتب زروان بوده اند. مکتبی آریایی و بسیار قدیمی که برمبنای ارتباط میان زمان وفضا بر سرنوشت انسان شکل گرفته بود. زروان ها معتقد بودند اینکه در چه مکان و درچه زمانی قرار گرفته باشی لحظه های زندگی و سرنوشت برایت رقم میخورد.

گرچه بسیاری معتقد هستند زروان یکی از مکاتب زرتشتی میباشد, اما اعتقاد زروان ها به اینکه حتی اهورامزدا و اهریمن نیز از  قائده جهان شمول زمان/فضا مستثنی نیستند, و تحت تاثیر نیروهای زروان قرار دارند, به این مکتب رنگی انقلابی یاحداقل خارج از قائده زرتشتیسم بخشیده است که قابل تامل است. اندیشه زمان وفضا در میان آریائیها جایگاه والایی داشته و دارد, و زروان ها در دوران هخامنشی, و سپس در دوره ساسانیان از این جایگاه رفیع برخوردار بوده اند. اولین نوشته در مورد آنها مربوط به 370 سال قبل از میلاد مسیح میباشد که توسط مورخ یونانی ادموس رودز به آن لقب "دین و اعتقاد ایرانیان به خدای زمان/فضا", بعنوان پدر روشنایی و تاریکی, اهورامزدا و اهریمن, داده شده است.

آریائیها درمقایسه با دیگر اقوام از اعتقادات علمی تری پیروی میکردند. اینکه شما در چه زمانی در چه مکانی قرار گرفته اید دقیقا فراهم آورنده شرایطی است که درآن قرار گرفته اید. زیاد بیربط نیست.
-۲- «زروان زاینده همه چیز است که او را "تقدیر" می نامند».

پس اگر به فال قهوه، ورق، حافظ یا هرنوع فال و هوروسکوپ دیگر اعتقاد دارید، و معتقدید که تقدیر از قبل تعیین شده است و آگاهی شما از آن میتواند در سعادتمندی شما نقش داشته باشد، زروان گری در وجود شما نهادینه است.

زروان یک آئین جهان مادی است که در زمان ساسانیان مبنای تفکر مانوی و اولین تفکر کمونی در جهان را شکل داد، گرچه خود از آن مبرا است. اعتقاد به زمان و فضا و تاثیر آن بر حیات زمینی در هزاران سال قبل از میلاد مسیح شگفت انگیز میباشد. اگر امروز از تئوری نسبیت انیشتن برداشت نمائیم که زمان وفضا در زندگی ما چه نقشی دارد امری عادی بنظر میاید. اما اینکه مردمانی که ما بدوی تصور میکنیم این نقش را قبول داشتند، و تاثیر جایگاه ستارگان بر تعیین تقدیر را ترویج میکردند نمایانگر دیدگاه متفاوت آنها به جهان و هستی بوده است. مهمتر اینکه، اعتقاد به سعادتمندی ازطریق بهره برداری بهینه از سهمی که تقدیر برای ما تعیین نموده، و هیچ چیز مگر اینکه در زمان و مکان مناسب قرار داشته باشیم برای ما میسر نیست، تا به امروز نیز در فرهنگ ایرانی بصورت پنهان با نمادی آشکار باقی مانده است.

گرچه منابعی که در مورد آئین زروان در اختیار داریم بسیار معدود است، هزاره گرایی و باورهای جبری منتج از آن است.  این «خدای زمان» بود که  طرح کیهانی هزاره ها،  نبرد میان اهریمن و اهورمزد را از پیش مشخص کرده بود.  در چنین طرحی، زندگی  بر مدار تقدیرات زروان می گردد و زروان به عنوان خدای زمان، خدای مرگ، خدای داور، خدای نظم و قرارو البته خدای بخت یا سرنوشت، بر همه چیز حاکم است. در کتاب بندهشن آمده است: «زروان پیش از آمدن اهریمن چنین گفت که کیومرث دلاور را به سی زمستان زندگی و شاهی مقدر است.» از تئودر موپسوئستیایی هم نقل شده که به عقیده زرتشت «زوران زاینده همه چیز است که او را "تقدیر" می نامند.»

آئین زرتشت  ممکن است زروان را بعنوان خدای نخست خلقت و حاکم زمان و تاق آسمان بداند، اما از بینش زرتشتی زروان  اکنون یک خدای بی اثراست، و این بی اثری او از زمانی شکل گرفت که او به دو فرزندش (اهورامزدا و اهریمن) فرمانروایی را واگذار کرد.

در این میان شاید بتوان از فردوسی به خوبی یاد کرد که اهورمزد و اهریمن را به‌عنوان دو صادر از زروان معرفی کرده‌است.

سپیـد و سیـاه است هـردو زمـان                                                                                                      پـس یکـدگـرنیـــز هــردو روان

اینکه در اسطوره های آفرینش کهن آمده که  «زمانی که هیچ چیز وجود نداشت، به غیر از تاریکی..» با اسطوره های زروانی که اعتقاد داشتند زروان اول اهریمن را آفرید و سپس اهورمزد را بر او حاکم ساخت همخوان است. «یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچکس نبود». زروان برای پدیدار نمودن جهان اول تاریکی را آفرید و سپس نور را برآن حاکم کرد.

آینکه زروان خدایی خود را در تاریکی شکل داده باشد، با اشاره به عبارت "به غیر از تاریکی" برای آنهایی که در وجود زروان خدای روشنایی را می بینند، سبب دلسردی است.   اما منابع بما میگویند که زروان در تاریکی حکمرانی می کرد  و سپس باز او است که  قلمروی روشنایی را تشکیل می دهد. رایزن اشتاین بر آن است که زروان منحصرا متصل به عالم روشنایی بوده است. پالیس هم این طور می گوید که  جوهره‌ نور در واقع همان زروان است. اما هرگونه نظری که زروان و روشنایی را یکی بدانیم نامعقول است. زیرا این خدای دوجانبه، بر اساس عبارت زادسپرم مبنی بر "اهدای جامه ای خاکستری رنگ از سوی زروان به اهریمن"، او همزمان خدای روشنایی و تاریکی است. به این دلیل که زروان پدر اهریمن و اهورمزد است. پس او "در روشنایی بی کرانه" و "تاریکی بی کرانه" قرار گرفته است.

اسطوره های آفرینش زروان اگر توسط نگارشگران خارجی و از میان لوح نوشته های بابلی و آشوری بدست ما نمیرسید، شاید اکنون از میان رفته بود. آما تقدیر اینچنین نبود. داستان های لوح نوشته ها نقل میکنند که زروان  که با نظم و قانون و میانه روی پیوند دارد.، و عدالت او بیش تر کلامی است تا معنوی (جوهری)، پادشاهی  زمین را به هرکدام از دو فرزندش، یعنی اهورمزد و اهریمن که قرار بود اول زاده شود وعده داد. چون اهریمن اول ظاهر شد، وی در عمل پادشاهی را به او اعطا کرد اما اهورمزد را بر او حاکم کرد.

زروان پدر خوبی و بدی و روشنایی و تاریکی است که به لحاظ اخلاقی هم خوب است و هم بد. اهریمن با آگاه شدن از عهد پدر، دیواره‌ شکم را درید و در مقابل زروان قرار گرفت. او گفت من فرزند تو هستم. یا بر اساس گفته‌ی دیگر منابع گفت من فرزند تو اهورمزد هستم. این شکل اخیراحتمالا استوارتر است، زیرا از زمان زرتشت، اصل بدی با دروغ یکی شمرده می شد. بنابراین طبیعی است که اولین عمل اهریمن این بوده است که به پدر خویش دروغ بگوید. در خلال گفت و گوی آن دو، اهورمزد زاده می شود. پدر که پایبند به پیمان است، پادشاهی عالم را  به اهریمن می دهد ولی می گوید که هورمزد در مرتبه ای بالاتر  قرار دارد و پادشاهی ابدی از آن اوست. بعد زروان "آز" را از نیروی خود، اما از جنس تار و پود اهریمن می سازد و آن را به صورت خرقه یا ابزار کار به اهریمن می دهد.

کارزار و نبرد بین اهورمزد و اهریمن ادامه خواهد داشت  و اهریمن تا یک قدمی پیروزی نهایی پیش خواهد رفت و همه‌ آفریده های هورمزد را به نابودی خواهد کشید. اما با نابودی گیاهان و جانداران، دیوها در قحطی افتاده و به جان هم خواهند افتادند. تا آنجا که دیو آز که اشتهایی سیری ناپذیر دارد به جان اهریمن می افتد و اهریمن از ترس او به ژرفای تاریکی خواهد گریخت و برای همیشه در تاریکی مخفی خواهد شد. دنباله‌ مطلب این است که چون دیو آز هم چیزی برای خوردن نخواهد داشت، نابود خواهد شد و اهورمزد به پادشاهی عالم خواهد رسید. اما معلوم نیست که قلمرو حکمرانی او کجاست؛ زیرا زروان یا زمان بعد از نبرد اهریمن و اهورمزد و نابودی دیو آز که از وجود خودش بود، در زمان بی کران جاری خواهد شد.

اما آیا این بدان معنا است که زروان که از عهد آفرینش تا آخرین صحنه‌ آن  را به مشیت خود تعیین کرده است. بنابراین  مشی و مشیانه و انسان هایی که از نسل آنان پدید آمدند، خواه درست باشند یا نادرست، جزیی از تقدیراو  است، پس نقش جدال اهریمن و امورمزد در این میان چیست؟ تعجبی ندارد که در آیین زروان   زندگی بعد از مرگ یا پاداش و کیفر در جهان دیگر وجود ندارد. چون در آئین زروان اصلا جهان دیگری در کار نیست. پس اگر بپرسیم جایگاه انسان در آیین زروان چیست، می توانیم با اطمینان خاطر بگوییم که  انسان مانند آب و گیاه و جانداران دیگر، محصول راه آفرینش و مشیت زروانی است.

اما جدال ابدی اهریمن و اهورمزد، نیکی و پلیدی، روشنایی و تاریکی چه نقشی در این مشیت دارد؟ زروان ها نقش هر دو را بعنوان فرزندان زمان در زندگی انسان مساوی میدانند. تا بدی نباشد نیکی نخواهد بود، و تا نیکی نباشد بدی معنا ندارد. پس وجود این دوگانگی تعادل زندگی را شکل میدهند. شب است و در پی آن روز آید، و در پی روز شب آید. این بخشی از مشیت زروان است.

به عقیده‌ی بسیاری، نظر بدبینانه نسبت به زن، مشخصه‌ دیگر از کیش زروانی بوده است. در بعضی از صورت های بازسازی شده‌ اسطوره های افرینش در کیش زروانی، "جهی" شریر، یعنی زن بدکاره نخست با اهریمن هم آغوش شد و بعد مرد راستکار یعنی کیومرث را اغوا کرد. اگر چنین باشد، زروانیان بر این باور بوده اند که هوس جسمی زن موجب حضور شر در این جهان است. البته مشخص نیست که این تاثیر دین زرتشتی بر زروان و یا بالعکس است.  بنابراین در آیین زروانی زن موجودی است که با جهی، پیوستگی محکمی دارد. و سرگذشت او با سرگذشت اهریمن پیوند می خورد. همانکه مردان را از راه زهد  باز می دارد. اما چنین پدیده ای در بیش تر ادیان نیز وجود دارد و ناپسندیده است که به آن برچسب زروانی بزنیم.

کیش زروانی پس از ساسانیان و در زمان اسلام نیز به حیات خود ادامه داد، چه هنوز بخشی ازجامعه ایرانیان بدان معتقد بودند و در بین افراد عالی رتبه نیز هواخواهانی داشت. شاید هرج و مرج اواخر دوران ساسانی، و تحت سلطه بیگانه سامی قرار گرفتن  به زروانیان امکان تبلیغ و ترویج و گسترش دوباره‌  آئین خود را داد ، به ویژه که در ایام عسرت و تنگی، گرایش های عرفانی و جبری امکان رشد خوبی پیدا می کند. اعتقاد به اینکه هر اتفاقی جزئی از مشیت الهی است امکان تحمل نابسمانی را تسریح میکند.

آیین اسلام با تاکید فراوان در جای جای قرآن کریم، دوگانه نگری و اعتقاد به مجزا بودن منشا نور و تاریکی را نفی کرده و همه را آفریده‌ی خداوند یکتا  می داند. اسلام انسان را مخلوق خدا میشمرد و زیاده روی  در اعتقاد به تصادفی بودن آمیختگی بدی ها در جهان مادی و عدم اعتقاد به معاد و قیامت را نمی پذیرد. در اسلام، خوبی و بدی، هردو مخلوق خدای خالق  است. و این انتساب انسان به تاریکی و فعل بد است که زشت و ناپسند است؛ نه خلق آن ها توسط خالقی که هرچه را که لیاقت پیدایش داشته است می آفریند.

بهرحال، اینها بخشی از تمدن ناگفته ایرانی است

.....

خدای زمان /فضا.....باورمیکنید این از اعتقادات ماایرانیان بوده است؟

  • بلاگ مهستان وب ماستر
  • ۰
  • ۰

هیچکس وقتی کودک بودیم بما نیاموخت که دنیای بزرگسالان چقدر سخت و بیرحمانه میتواند باشد. تمام عشق مان این بود زودتر بزرگ شویم و دستمان به شیر آب دستشویی برسد، یا دستگیره در را خود باز کنیم.


در کودکی همگان فکر میکنند پرنس و پرنسس بزرگ میشوند. لالایی های شبانه مادر و مادر بزرگ، وقتی ما را روی پایشان تاب میدانند و افسانه های کهن را برایمان زمزمه میکردند، و از پرنسس با موهای بلند و در بند دیو، و شاهزاده شجاعی که برای نجات او فداکاری ها میکرد برایمان می گفتند، تا چشمانمان سنگین شده و بر هم بیفتد و بخواب شیرین برویم، ما را اماده برخورد با دنیای پر از دیوها نکرد.


امروز بهر سو که مینگری، دیو های خشمگینی را میبینی که با هر بار دهان باز کردن آتش و کرم های بد بو از دهان آنها بیرون میاید، ضحاک های ستمکاری را میبینی که میخواهند مغز همگان را برای سلطه خود ببلعند، و همه جا به دنبال پرنسسی میگردی که با بوسه تو یک دل نه صد دل عاشق شود. از کاوه آهنگر و فریدون و جمشید و جام جهان نما خبری نیست، رستم معتاد گشته است و  رخش در حال بارکشی است. و تو، که گاه شبها با عروسک مورد علاقه یا ماشین و توپ فوتبال در تخت میخوابیدی،  آماده این دنیا نبودی.


کتاب ها هم تو را اماده چنین روزی نکرده بود. ر. اعتمادی از عشق های دانشگاهی مینوشت، پرویز قاضی سعید از دخترهای راز الود، منوچهر مطیعی از کلبه ای انسوی رودخانه، و مرادی کرمانی از امشب دختری میمیرد. بوف کور به جنونت میکشید، و مسخ کافکا در بهت فرویت میبرد، بابا لنگ دراز و شازده کوچولو و جن ایر و بلندیهای بادگیر تو را به رویای سرزمین های دیگر میبرد، و ژول ورن با سفر به اعماق زمین حس کنجکاویت را تحریک میکرد.


پسر بودن حتما با داشتن ماشین بت من و زنبور عسل کامل میشد. عده ای فنگ را ترجیح میدادند اما برای عده ای دیگر ممنوع بود، یک قل و دو قل با سنگها ساعتها سرگرمت میکرد، و لیله و داژبال بازی و ورزش جمعی بود که در آن با دختر همسایه آشنا میشدی.


اما امروز، در فضایی مجازی، بچه ها بدنبال انگری برد هستند. تازه انگری بیرد هم دمده شده، پوکمن و امثال آن گرفتارشان کرده. اما ما، نسل ما نسل معصومی بود. تن تن که امد همه گیر شد. کول اید خوردنی محبوبمان بود که زبانمان را رنگی میکرد و چشمانمان را خندان، چهارشنبه سوری عار نبود پسر ها هم چادر به سر کنند و قاشق زنی کنند، بدون نگرانی از انفجارهای مهیب در اطرافشان. و به همین چیزهای کوچک دلخوش بودیم.


ما برای این دنیا اماده نبودیم که ناگاه خدا، شاه، میهن که هر روز در مدرسه سر میدادیم با چهره عبوس دینی جا عوض کرد. شانه کردن روزانه موهایمان بدست مادر و مادر بزرگ با روسری از یاد رفت.  واقعا باید یکی این مرگ معصومیت ما ایرانی ها را روزی بر ورق بیاورد. یا شاید مجبورمان کنند بر روی کیندل آن را بخوانیم. اما باید ثبت شود. تا گم نشود از خاطرات.

  • بلاگ مهستان وب ماستر
  • ۰
  • ۰

فارسی یک زبان قومی نیست، یک زبان تمدنی است.

نادانان مغرض سعی دارند بما القا کنند که فارس ها در ایران قرنها است در حال ظلم به دیگر اقوام در ایران هستند، و به انها اجازه پایبندی به زبان مادری یا فرهنگ خود نداده اند.


هیچ اتهامی از این بیشرمانه تر نیست. گویا این بی سوادان تاریخ ندان بیاد ندارند که تا قبل از پهلوی های "مازندرانی"، "ترک تباران قجر" با همکاری "کردهای گورک" بر ایران حاکم بودند. یا اینکه نادر شاه از قبایل ترکمن افشار بود. کریم خان زند از قبایل لر زندیه بود. صفوی ها ترک زبان بودند. و همینطور که به عقب برویم، اصولا هیچ حکومت فارس تبار در ایران پس از حمله اعراب به ایران به سلطنت نرسید. حکومت نکرد، تبعیص قائل نشد  و دیگران را به همچنین اتهاماتی  متهم نکرد. زبان فارسی به عنوان زبان وحدت بخش بین اقوام مختلف در طی تاریخ پابرجا مانده است.


فارس ها همیشه یکی از اقوام ایران بوده اند، پایبندی اقوام به زبان فارسی ریشه ای تاریخی در ملی گرایی ایرانی دارد و ابزاری قدرتمند در مقابل سلطه زبانها، فرهنگ، هژمونی و حاکمان بیگانه بوده است. هیچگاه فارس ها زبان خود را بر دیگران تحمیل نکردند، و این دیگران بودند که از زبان فارسی برای تحکیم وحدت ملی و اتصال خود به تمدن کهن ایرانی بهره جستند. از افتخارات شناخته شده و تقدیر شده سلطنت های فارس  قبل از اسلام، عدم تحمیل زبان و فرهنگ خود بر دیگر اقوام بوده است، که در سنگ نوشته های کهن و توسط تاریخ نویسان کهن یونانی و رومی به رسمیت شناخته شده است.. حتی حاکمان عثمانی به دلیل غنی بودن زبان فارسی از آن در دربار خود استفاده میکردند. همچنین در هند و بخش هایی از قفقاز و آسیای میانه. مثلا تاجیک ها فارس نیستند، اما فارس زبانند، و رودکی در آن دیار اولین منظومه شعر فارسی را با الفبای امروزی ما نوشت. بدون اینکه فشاری بر او تحمیل شده باشد . همچنین حافظ و فردوسی در زمان سلطه مغولان و ترکها به فارسی نوشتند. و دیگرانی که به عربی نوشتند و مورد اعتراض فارس زبانها قرار نگرفتند. جلال دین رومی در دیار ترک زبانها به فارسی نوشت، بدون این که فارس ها در منطقه زیست او حاکم باشند.

دلیل همگانی شدن استقبال از  زبان فارسی  را باید در  پایدار ماندن این زبان تمدنی در طول تاریخ جستجو کرد، همچنان که یونسکو امسال آن را کهن ترین زبان کلاسیک در حال استفاده در جهان اعلام نمود. پایداری یک زبان نشانه پایداری یک تمدن و یک فرهنگ است. اگر بخاطر این قدرت در زبان و ادبیات فارسی نبود، شاید امروز ایرانیان یونانی، عربی یا ترک زبان میبودند.  بیشترین پافشاری بر استفاده همگانی از زبان فارسی در راستای پیوند خود با تمدن کهن ایرانی در زمان سلطنت پهلوی بوده است، و انهم از سوی سلطنت "مازنی" ها، و نه فارس ها.


تحمیل آن است که بخواهی شیر مردان و شیر زنان ایرانی را به پوز پلنگ تغییر دهی. امری که بیگانه است با فرهنگ ایرانی که نسبت خود را با شیر میشناسد، نه با یوز پلنگ. خیلی ها سعی میکنند خیلی چیزها را بما تلقین کنند. مهم آن است که "ما" بدانیم کیستیم.


بنابر این این اتهام ننگین را هیچگاه نمیپذیرم و آن را بهانه ای ابلهانه از سوی تجزیه طلبانی میبینم که تحکیم وحدت ملی را جستجو نمیکنند، قدرت ملی گرایی ایرانی را نمی ستایند، ارزش فرهنگ کهن ایرانی را نمیشناسند، و پایبندی به یک وطن مشترک ندارند. از هم پاشیدن ایران را میخواهند. و من برای چنین تفکری پشیزی ارزش قائل نیستم.


 

 

  • بلاگ مهستان وب ماستر
  • ۰
  • ۰

داستانی است!

شوروی سابق   افغانستان را تسخیر کرد تا بتواند منابع  گاز خود واقع در ترکمنستان، قزاقستان، چچن و داغستان را از طریق افغانستان به مرزهای پاکستان و هند برساند. تفاهم نامه هایی بین شوروی و ذوالفغار علی بوتو، نخست وزیر وقت پاکستان در مورد خط لوله انتقال گاز به مولتان پاکستان بسته شده بودند.

آمریکایی ها از کودتای نظامی ۱۹۷۷  ژنرال ضیا الحق  در پاکستان حمایت نموده و بوتو را برکنار  و اعدام نمودند. در سال ۱۹۷۸ شوروی  ازکودتایی در افغانستان حمایت نمود که حزب کمونیست آن کشور را به قدرت رساند. آمریکا با کمک پاکستان مجاهدین افغان را مسلح نمود تا حکومت کمونیست افغانستان را سرنگون کنند. شوروی به بهانه حمایت از کمونیست های افغانستان نیروهای نظامی خود را وارد افغانستان نمود و آن کشور را به تصرف نظامی خود در آورد.

سال بعد، انقلاب ایران اتفاق افتاد و  جمهوری اسلامی بلافاصله از اتحادیه سنتو (ایران-پاکستان-ترکیه) خارج شد. ارسال گاز به شوروی را نیز قطع کرد، زیرا تا آن زمان شوروی وابسته به گاز ارسالی ایران به قفقاز بود. هزینه مقابله با ارتش شوروی در افغانستان بر گردن پاکستان افتاد. ایران شعار نه شرقی نه غربی میداد. نمیخواست در معظلات منطقه ای وارد شود. با حمایت آمریکا، عربستان، قطر و امارات بخشی از هزینه های جنگ علیه شوروی در افغانستان و هزینه های تحمیلی بر پاکستان را بر عهده گرفتند. چپ ها در جمهوری اسلامی در حال قدرت گرفتن بودند و سیاست های ضد آمریکایی را تبلیغ میکردند. سفارت آمریکا بدست چپگرایان اسلامی سقوط کرد و دیپلمات های آمریکایی گروگان گرفته شدند. عراق با حمایت آمریکا و عربستان به ایران حمله نمود وجنگ ایران و عراق از نقش بازی کردن ایران در  افغانستان جلوگیری نمود.

جنگ سرد در جریان بود و آمریکا اجازه دسترسی کریدور انتقال انرژی به آبهای گرم جنوب را به شوروی نمیداد. لذا آمریکا گروهی از اعراب عربستان را تعلیم و حمایت نمود تا با عملیات تروریستی و حمله به لوله گذاری های در حال انجام در افغانستان،  از انتقال گاز شوروی جلوگیری کنند. این گروه بعدا به القاعده معروف شد. 

جنگ افغانستان ریسک بزرگ و پر هزینه ای بود که موجبات از هم پاشی اقتصاد و سپس اتحاد شوروی را فراهم نمود. آمریکا با مجاهدین به توافق رسید تا اکنون، پس از خروج شوروی از افغانستان در سالهای ۱۹۸۸-۸۹ و سپس فروپاشی شوروی در سال ۱۹۹۰، خط لوله انتقال   گاز کشورهای جدید التاسیس ترکمنستان و قزاقستان را امکان پذیر کند. شرکت نفتی فیلیپس کونکو قرارداد لوله گذاری و انتقال گاز آن کشورها از افغانستان را بر عهده گرفت.

همزمان با آغاز خروج نیروهای شوروی از افغانستان در سال ۱۹۸۸، دیگر نیازی به ژنرال  ضیاالحق در پاکستان نبود. هواپیمای وی سقوط کرد و کابینه نظامی را  یکجا از میان برد. همه چیز برای بهره برداری از  منابع نفت و گاز ترکمنستان  و قزاقستان  توسط آمریکا فراهم شده بود، تا این کشورها بعنوان رقبای جدید انحصار اوپک و روسیه وارد عمل شوند.

عربستان، امارات و قطر از این امر رضایت نداشتند. آنها خود فروشندگان اصلی نفت وگاز به آمریکا، پاکستان و هند، و جهان بودند و رقیب جدید نمیخواستند. آنها از قدرت گرفتن طالبان در افغانستان حمایت نمودند و طالبان  قرارداد لوله کشی فیلیپس کونکو را ملغی اعلام کرد.

آمریکا پس از وقایع ۱۱ سپتامبر  ۲۰۰۱ القاعده را مقصر شناخت و به افغانستان حمله نظامی کرد! و دولت مورد حمایت اعراب (طالبان) را سرنگون کرد و کشور افغانستان را به تصرف نظامی خود درآورد. از آنسو، بر حسب قرائن، عراق را تشویق به حمله به کویت کرد و خود برای نجات کویت به جنگ عراق رفت. آمریکا  دولت عراق را سرنگون نمود و ناخواسته موجب قدرت گرفتن متحدان ایران در عراق شد.

سالها از آغاز آن ماجراها گذشته است. ترکمنستان و قزاقستان هنوز نمیتوانند از ثروت سرشار نفت و گاز خود بهره برداری کامل کنند. چچن و داغستان روسیه بر منابع عظیم گاز نشسته اند.  اروپایی ها  پیشقدم بهره برداری از این منابع عظیم گاز میشوند. کنسرسیومی از شرکت های اروپایی لوله کشی انتقال گاز  از آذربایجان تا  اتریش و المان را آغاز میکنند. ترکمن ها و قزاق ها خوشحال از اینکه مسیری جدید برای آنها باز میشود، اما ایران با هر گونه لوله کشی در دریای خزر تا روشن شدن حقوق مرزی مخالفت میکند. روسیه و قزاقستان و ترکمنستان قراردادی در اینمورد امضا میکنند، اما ایران زیر بار آن نمیرود. ایران با ترکمنستان اسواپ نفت و گاز میکند.  تا ۷ سال پیش گاز شمال ایران توسط ترکمنستان تامین میشد و ایران نفت ترکمنستان را  برای مصرف پالایشگاه های داخلی ارزان میخرید و خود نفت تولیدی اش را صادر میکرد. این قرارداد اخیرا مجددا بین ترکمنستان، ایران و آذربایجان امضا شد. ترکمنستان گاز شمال شرقی ایران را تامین میکند، و در ازای آن گاز ایران از لوله قدیمی انتقال گاز به شوروی، به آدربایجان انتقال داده میشود، تا از طریق لوله گاز آذربایجان به ترکیه انتقال یابد.

ایران و عراق و سوریه در زمان زمامداری ا.ن در ایران قرارداد انتقال گاز ایران را بستند. سوریه جنگ داخلی شد. اعراب و آمریکا بر علیه دولت مرکزی سوریه وارد عمل شدند. امریکا خواستار برکناری دولت عراق شد. دولت عراق هم عوض شد. همه جنگ های مدرن منطقه بر سر مسیرهای نفت و گاز  است.

زمستان  چند سال پیش به ناگهان ترکمنستان گاز ارسالی به شمال شرق ایران را قطع کرد. مذاکراتی شکل گرفت. روسیه میانجیگری کرد. ایران درگیر جنگ سوریه بود، روسیه به حمایت نظامی آمد. اکنون ایران و روسیه متحدان استراتژیک بودند. باید مسئله حقوقی خزر حل میشد تا روسیه، ترکمنستان و قزاقستان بتوانند از منابع نفت و گاز آن بهره برداری کنند. اروپا پذیرای گاز این دو کشور بود، اما بریتانیا، که بیش از ۵۰٪ لوله کشی نوباکو از آذربایجان را سرمایه گذاری کرده اجازه بهره برداری روسیه از این خط لوله را نمیداد. اروپا روسیه را تحریم کرده است. میگوید باید گاز خود را از اوکراین ترانزیت کند، حتی اگر اوکراین حق ترانزیت خود را سالها پرداخت نکرده است و میلیاردها دلار بدهکار است.

آمریکا از قراداد مجدد ترکمنستان با افغانستان و پاکستان حمایت میکند. آنها سال پیش قرارداد خط لوله صلح فیمابین را امضا نمودند. خط لوله شمال جنوب ''تاپی''.  اینبار شرکت یونیکال امریکا قرارداد اجرای پروژه را در دست دارد. قرار بود تا سال ۲۰۱۹ لوله کشی شمال جنوب در افغانستان به پایان برسد. پاکستان  سال ها گاز ایران را  که تا مرز آن کشور لوله کشی شده نمیخرد تا این راه ترانزیت شمال جنوب افغانستان عملی شود. اما افغانستان مجددا نا امن میشود. طالبان مجددا سر بلند میکند و میجنگد. اعراب میگویند ایندفعه ایران از طالبان حمایت میکند. مجددا طالبان حاکم بر افغانستان میشود و کار لوله گذاری شمال جنوب متوقف میشود.

ایران اخیرا با آذربایجان به توافقاتی رسید. آذربایجان تامین نفت و گاز شمال ایران را تضمین، و مشارکت در تولید نفت در دریای خزر  و انتقال گاز ایران از طریق خطوط لوله نابوکو به اروپا را نیز تقبل کرد. در پستی جداگانه به موضوع ذخیره عظیم نفت و گاز ایران در دریای خزر میپردازم.

آمریکا و اعراب از توافق اخیر خزر راضی نیستند. آنها کنترل نظامی مسیر خلیج فارس را بر عهده دارند و برای در اختیار داشتن تنگه باب المندب یمن را به خاک و خون کشیده اند. ایران اجازه این کنترل اعراب بر تنگه باب المندب را نمیدهد.  اکنون اروپا مسیر استراتژیک جدیدی برای خود باز نموده است.  نابوکو. انتقال گاز از دریای خزر. حاشیه ای امن برای انتقال گاز کشورهای حاشیه دریای خزرر در صورت درگیری نظامی در خلیج فارس، و قطع انتقال انرژی از این شاهراه دریایی استراتژیک. انگلیس سرمایه گذار اصلی و کلان در این پروژه است، و بهمین دلیل اتحادیه اروپا مخالف خرید از این خط لوله.

موضوع پیچیده است. پیچیده تر از ۱۱٪ و ۵۰٪ سهم آبهای دریای خزر. مخازن جدید و بکر در  راه آبی جدید برای تجارت کالا و انتقال انرژی باز شده است. کریدور جدیدی برای انتقال نفت و گاز گشوده شده است. کشورهای حاشیه دریای خزر در جشن و شادی از تنش اوکراین هستند. اتریش و آلمان و جمهوری چک بعنوان خریداران این گاز نیز خرسندند. توازن های قدرت  در حال برهم خوردن است. به ناگهان، امریکا اقتصاد ترکیه را نا امن میکند. سپس قطر میاید کمک مالی برساند. قطر از اتحاد اعراب خلیج فارس خارج شده و خود بزرگترین صادر کننده گاز است. میخواهد نقش داشته باشد. انتقال گاز ترکمنستان  به اروپا لطمه ای به بازار سنتی گاز قطر نمیزند. اما خط لوله تاپی میزند. ترکیه چه نقش تاریخی در این ماجرا بازی خواهد کرد؟ ترکیه نیز با توجه به سود حاصل از ترانزیت گاز از پیوستن ایران به خط لوله نابوکو حمایت می‌کند. اما نمیخواهد ایران سهمی استراتژیک در این پروژه داشته باشد. حکومت ایران بیش از حد قدرتمند و غیر قابل اتکا است. قدم بعدی چیست؟ رو آوردن ترکیه به گاز تولیدی اسرائیل؟  شکل گیری اتحادیه استراتژیک کشورهای حاشیه خزر تا دریای سیاه؟ کدام پیروز میشود؟
نابوکو. این نام را بزودی زیاد خواهید شنید. اوکراین گوسفند قربانی در این جدال استراتژیک انرژی است.

 

.... و روسیه به اوکراین حمله میکند. به آن هم خواهیم پرداخت. فعلا این عقبه را بعنوان نوشته ای روی دیوار داشته باشید. تابعد.

داستانی است. شما هم بمانند داستان به آن بنگرید. تا زمانی که حقایق و شرایط شفاف و نمایان شوند.

 

  • بلاگ مهستان وب ماستر
  • ۰
  • ۰

الف

حرف اول

مرد خردمند هنر پیشه را،

عمر دو بایست در این روزگار،

تا به یکی تجربه اندوختن،

با دگری تجربه بردن به کار!



نوشتن توی این روزهای کابوس‌وار، که کام‌ همه مون پر از طعم تلخ خشم و درد و استرس و استیصاله، نه تنها تمرکز که حال و حوصله زیادی می‌طلبه.  من برق امید را در چشمان شما دیده ام. در چشمان خودم نیز. آینه دروغ نمیگوید. پس مینویسم.

اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار همدیگر قرار دهیم همه خواهیم توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشیم. نباید گذاشت بین ما دوری بیافرینند. نباید گذاشت انسانیت مظلومانه قربانی جهل زمانه شود.

پس همانطور که در طی تاریخ بوده باید انجام داد. باید نوشت. باید تفکرات را تقسیم کرد. باید گفتگو بین خود را ارتقاع داد. ما را کاری با انها که پریشان خاطر تنها به قیل و قال درونی خویش گوش میکنند نیست. ما پر از احساس و عواطفیم. پس تنها با آنها که احساس و عواطف دارند سخن میگویم. به آن دیگری میگوییم روی سخنم با تو نیست. ما با تو قهریم. تو دیگه بازی نیستی.

گاهی هدف از نوشتن ترویج نظرات و دیدگاه های شخصی نویسنده است و گاه نوشته ها ابراز احساسات و عواطف اوست. برخی هم نظرات خود را فرصتی برای نقد و ارزیابی دیگران می دانند.  بدیهی است کسانی که دیدگاه های خود را در قالب هنر  و محبت و دوستی بیان می کنند، تاثیر بیشتری بر محیط پیرامون خود می گذارند.

اما امروز یک روز جدیده،  و خیلی وقت است تاریک و ساکت و بیصدا موندیم.  به احساس من، نمیتونست هم توی این روزهای تاریک، غیر از این باشه.  حسم می‌گه  تا وقتی که آهنگی زیبا و دلنوازی توی قلب مردم این سرزمین نواخته نشود، چه دلیلی برای شنیدن عربده های آهای نفس کش روان پریشان وجود داره؟

گوشهایمان را بر روی آنها میبندیم. ما دیگر قهریم و خدا شاهده چه بد قهریم. و شبها که ساعت نه از راه میرسه میبینیم جوانان سرزمینم  چقدر قشنگ دارند این درس مهم رو دوباره بهمون یادآوری می‌کنند و مفاهیمش رو حتی موثرتر از قبل، در ذهنمون جا می‌اندازند.

 

بس است خواندن نوشته های چهل ساله روی دیوار.

بنویسیم سخنی جدید. و زیبا.

  • بلاگ مهستان وب ماستر