حرف اول
مرد خردمند هنر پیشه را،
عمر دو بایست در این روزگار،
تا به یکی تجربه اندوختن،
با دگری تجربه بردن به کار!
نوشتن توی این روزهای کابوسوار، که کام همه مون پر از طعم تلخ خشم و درد و استرس و استیصاله، نه تنها تمرکز که حال و حوصله زیادی میطلبه. من برق امید را در چشمان شما دیده ام. در چشمان خودم نیز. آینه دروغ نمیگوید. پس مینویسم.
اگر همه ما تجربیات مفید خود را در اختیار همدیگر قرار دهیم همه خواهیم توانست با انتخاب ها و تصمیم های درست تر، استفاده بهتری از وقت و عمر خود داشته باشیم. نباید گذاشت بین ما دوری بیافرینند. نباید گذاشت انسانیت مظلومانه قربانی جهل زمانه شود.
پس همانطور که در طی تاریخ بوده باید انجام داد. باید نوشت. باید تفکرات را تقسیم کرد. باید گفتگو بین خود را ارتقاع داد. ما را کاری با انها که پریشان خاطر تنها به قیل و قال درونی خویش گوش میکنند نیست. ما پر از احساس و عواطفیم. پس تنها با آنها که احساس و عواطف دارند سخن میگویم. به آن دیگری میگوییم روی سخنم با تو نیست. ما با تو قهریم. تو دیگه بازی نیستی.
گاهی هدف از نوشتن ترویج نظرات و دیدگاه های شخصی نویسنده است و گاه نوشته ها ابراز احساسات و عواطف اوست. برخی هم نظرات خود را فرصتی برای نقد و ارزیابی دیگران می دانند. بدیهی است کسانی که دیدگاه های خود را در قالب هنر و محبت و دوستی بیان می کنند، تاثیر بیشتری بر محیط پیرامون خود می گذارند.
اما امروز یک روز جدیده، و خیلی وقت است تاریک و ساکت و بیصدا موندیم. به احساس من، نمیتونست هم توی این روزهای تاریک، غیر از این باشه. حسم میگه تا وقتی که آهنگی زیبا و دلنوازی توی قلب مردم این سرزمین نواخته نشود، چه دلیلی برای شنیدن عربده های آهای نفس کش روان پریشان وجود داره؟
گوشهایمان را بر روی آنها میبندیم. ما دیگر قهریم و خدا شاهده چه بد قهریم. و شبها که ساعت نه از راه میرسه میبینیم جوانان سرزمینم چقدر قشنگ دارند این درس مهم رو دوباره بهمون یادآوری میکنند و مفاهیمش رو حتی موثرتر از قبل، در ذهنمون جا میاندازند.
بس است خواندن نوشته های چهل ساله روی دیوار.
بنویسیم سخنی جدید. و زیبا.
- ۰۱/۰۸/۱۳